پارت ۱ رمان مرگی دردناک

نیلوفر مهدیزاده · 08:56 1400/02/16

 

بپر ادامه 

 

دستمال کاغذی فراموش نشه 

مرگی دردناک پارت یک

از زبان راوی

غرق در خون بودن تا به حال هیچ ابر شروری اینگونه نبود قدرتشان از دست رفته بود یه معجزه رخ داد یک دفعه اکوما از دستبند بیرون اومد لیدی باگ به سختی اکوما رو ازاد کرد و با صدای ضعیفی گفت

میراکلس لیدی باگ

همه جا ترمیم شد به جز ان دو لیدی باگ تعجب کرد و به کت که روی زمین بی جان افتاذه بود و غرق در خون بود نگاه کرد او ره به سختی به زیر زمین یرد و بغلش کرد جفتشان به حالت عادی برگشتند مرینت خون های او را پاک کرد و زخم هایش را بست به سختی به پلگ با چشم های بسته گفت

میتونی تبدیلش کنی؟ 

اره پنجه ها بیرون

کت نوار دوباره تبدیل شد او را به پیش استاد فو برد کت را یه زمین گذاشت و خودش بیهوش شد با سختی به استاد فو گفت

اس..تاد ف..فعو 

مرینتتت 

سریع او را به داخل خانه برد و کت نوار را روی تخت دراز کرد گفت

هویتش را که ندیدی؟

ن...عه 

چرا به این روز افتادین 

ی...ه اب..ر شر...ور ما...رو به ای..ن روز ان..داخت

چرا از میراکلس لیدی باگ استفغده نکردی؟ 

چ..را کر...دم م..ا ر...و خو...ب نکر...د 

وای نه حتما به اتفاقی برای معجزه گر افتاده میتونه خطرناک باشه 

مرینت بیهوش شد او را بغل کرد و او را یک گوشه گذاشت و زخم های او را ترمیم کرد وقتی مرینت به هوش امد گفت

استاذ فو تروخدا کت‌نوار رو زنده کنین 

هاه کاری از دستم بر نمیاد (دقیقا حرف دکترا، به همراه بیمار سرطانی😭😭) باید ببینیم 

اشک در چشمان مرینت جمع شد با خود گفت

چرا قدر شوخی هاشو ندونستم؟ 

چرا گلهاشو جمع نکردم؟ 

چرا ناراحتش کردم؟ 

که با صدای 

از زبان مرینت

که با صدای استاد فو به خودم اومدم گفت

من توی کتاب معجزه گرا یه چبزی راجع به این خونده بودم به معنی خراب شدن قدرت و افزایش قدرته

دقیقا معنیش بده یا خوب؟ 

از تیکی نباید تا یک هفته کار بکشی 

فردا صبح 

موقع صبحانه فقط داشتم با غذام ور میرفتم تمام فکر و ذکرم کت نوار بود یعنی خوب میشد؟ تو اخبار فقط داشتن عکس خون الود منو و کت نوار رو نشون میدادن اشک تو چشمام جمع شد مامانم پرسید

چیشده مرینت؟ نگران کت نوار و لیدی باگی؟ 

مردن کت نوار فقط تقصیر من بود اون خودشو به خاطر من فدا کرد 

چی داری میگی مرینت ابر شرور اونا رو به این حال انداخته 

نهه تقصیر خودمه بابد همون اول بهتون میگفتم کی هستم که بدونین، کت نوار جونشو برای مای لیدیش یعنی من فدا کرده میفهمین؟؟؟ 

مرینت فکر کنم حالت خوب نیست 

نههه من حالم خوب خوبه شمایین که از ماجرا خبر نداریننن خال ها روشن حالا فهمیدین؟ 

و به سرعت از خونه دور شدم و رفتم پیش استاد فو پشت در خونش بودم روم نمیشد برم تو به در تکیه دادم و سرمو رو پاهام گذاشتم و به همه سختیام فکر کردم خدابا العان اگه نرم مدرسه البا چی فکر میکنه؟ زخمامو چیکار کنم؟  خداوندا😭😭😭😭 همه ابن بدبختیا تقصیر منه بدو بدو رفتم مدرسه رفتم تو کلاس تمام بچه ها داشتن درباره ما حرف میزدن ادرین غایب بود یهو به فکرم زد نکنه ادرین کت نوار باشه؟ که الیا منو از فکرام اورد بیرون

فوفو مرینت خوبی؟ 

هاها چی اره خوبم 

خوب نیستی فکرت پیشه ادرینه 

نه

کت نوار

با من من گفتم 

ن...نث یعنی نه 

فقط وقتایی که دست و پا مبشی من من میکنی 

به خاطر اینکه مرگ کت نوار تقصیر منه العانم پیش نگهبان معجزه گراس😭😭😫 وای نه لو دادمنممممممم تروخدا تو لیدی بلاگ چیزی نزارر

باوشه... تو اینا رو از کجا میدونی 

چون من لیدی باگم😭😭 
زنگ خورد بعد از مدرسه رفتم خونه استاد فو گفتم 

استاد حالش چطوره؟ 

چشاتو ببند مرینتتتتتت تو حالت اولهه

چشمامو بستم زیر چشمی نگاه کردم اون ادرین بود گفت 

ضربانش کمه انگار تو کما هست 

میتونم باهاش تو اتاق تنها باشم؟ 

باوووشه

بردمش تو اتاق اروم اروم  گفتم
ادرین تروخدا برگرد تو زندگی من بودی میدونستی چقدر دزدکی به خاطر تو گریه کردم میدونی چقدر سختی کشیدم تا تونستم بهت بگم دوستت دارم و تو فقط بگی ببخشید ولی من یکی دیگه رو دوست دارم؟ میدونستی من مخفیانه عاشقت بودم؟ میدونستی تو رو تو قلب شکستم جا دادم؟ میدونستی دو ساله میخوام بهت بگم عاشقتم؟ میدونستی چقدر ناراحت بودم وقتی تو رو با کاگامی دیدم؟ اشکام دونه دونه روی صورتش میریختن بغلش کردم و زدم زیر گریه 
از زبان استاد فو قبل از شروع حرفای مرینت 
حرفاشو میشنیدم اما چیزی سر در نمیاوردم وقتی زد زیر گریه متوجه شدم خیل ناراحته 
دوباره از زبان مرینت
اشکامو پاک کردم و در گوشش اروم گفتم 
دوستت دارم دلم برات تنگ میشه 
و بیرون رفتم 
استاد فو بهم نگاه کرد ترسیدم حرفامو شنیده باشه صورتم طبق معمول گل انداخت صورت خیسمو خشک کردم و آش و لاش برگشتم خونه به عکسای ادرین نگاه کردم و زدم زیر گریه 
پارت بعدی: شب

خودم کلی موقع نوشتن گریه کردم